لیلیلیلی، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

دل نوشته های یک مادر

عاشقانه پاییزی

پاییز دیگری در راه است. فصل سبز عاشقی فصل راه رفتن زیر باران دلت را بسپار به باد پاییزی، عاشق که باشی دنیا رنگ دیگری خواهد گرفت            (فرهاد)   پ.ن:خدا کند که پاییز امسال راه بیفتی تا من قدم زدن زیر باران را با تو امسال تجربه کنم. دویدن بر روی برگ های خشک پاییزی خیلی وقته که ننوشتم: لیلی دوسِت دارم...
31 شهريور 1392

روزهای در حال گذر لیلی!!!

لیلی خوشحال توی تختش وسط بادکنکهاش لیلی به شکل ژولی پولی وسط تختش ذز حال قایم کردن گوشی مامانش مامان آهنگ گوش میدم مامان دارم صحبت میکنم لطفا مزاحم نشو مامانی دورت بگردم وان موبایله نه مهر اون عکسه عقد مامان بابامه میخوام ببینم منم بودم یا نه دستم نمیرسه مامان گذاشتیش عقب منو مجبور میکنی خودم برم بالا یا علی ...
29 شهريور 1392

هیس!!!

هیس!!!!   اگر میخوای که دروغ نشنوی برای شنیدن حقیقت هیچ اصراری نکن. من میخوام حواسم باشه تو هم سعی کن!!!
26 شهريور 1392

تصور کن

چشماتو ببند فقط تصور کن:   دو تا دست خیلی کوچیک دستایی که فقط 14 ماه سن دارن روی گونه هات قرار گرفتن، لمس یه پیشونی ظریف و کوچولو روی پیشونیت بعد دو تا ضربه آروم با اون انگشت های ظریف روی صورتت. دستایی که آروم آروم سر میخورن روی شونه هات آغوشی که با همه کوچیکیش قدر بزرگیه خدا برات ارزش داره ... حسیه که من بارها و بارها توی روز تجربه اش میکنم. لیلی، مامانی تو اینقدر عشق و محبت رو کجا یاد گرفتی؟؟؟ یه بار دیگه چشماتو ببند این بار تصور کن: بعد از یه روز پر از کار و تلاش و سختی به زور سعی کردی خودتو بخوابونی و قبل از خواب فقط از خدا میخوای بتونی چند ساعت آروم بخوابی تا بتونی برای یه شروع دوباره انرژی کسب کنی یه دفعه نصفه ...
2 شهريور 1392
1